ماجراهای تور کیش و باقی قضایا ...


۱- تور کیش

جای شما خالی دو هفته پیش رفتیم کیش با تور تکتازان کیش. این اطلاعات را از طریق رفقای مربوط بدست آوردم: سه آژانس مسافرتی که نام آنها را نمی برم مبلغی حول و حوش یک میلیارد تومان سرمایه گذاری کرده اند تا تورهای کیش را در انحصار بگیرند. نحوه عمل اینطور است که دوستان بیشتر پروازهای کیش ایر به مقصد کیش را با بخشی از این مبلغ چارتر می کنند. هتل معروف شایان را هم با بخش دیگری رزرو می نمایند. به این ترتیب با قیمتهای نازل تور برقرار می کنند (با ضرر) و تورهای دیگر که چنین مبلغ کلانی را ندارند لاجرم از گردونه رقابت حذف می شوند. و لذا بعد از حذف رقبا، دوستان می توانند به هر قیمتی که برایشان صرف داشته باشد تور برقرار کنند. این از اطلاعات پشت پرده.
واما ماجراهای ما در کیش. همینقدر بگویم که از هرچه تور است متنفر شدم. مردم بی فرهنگند. نوار می گذارند در مینی بوس که خوش باشند، با صدای بلند که آدم کر می شود. وقتی اعتراض می کنی که بابا بچه کوچک مریض است و در عذاب با کمال پر روئی می گویند خوب ما که نباید به پای شما بسوزیم، محترمانه یعنی اگر ناراحتید بفرمایید پائین...
اهالی کیش می گفتند سابقه نداشته سه روز متوالی در کیش باران ببارد. خوب این هم از شانس ما که تا پا به جزیره آفتاب گذاشتیم باران گرفت و تا پایمان را بیرون گذاشتیم باران قطع شد!!!

۲- سرمایه گذاری در کیش آن هم از نوع خارجی؟

یک ایرانی که صاحب نیمی از یکی از جزایر قناری است و هتلهای زنجیره ای معروفی در اسپانیا دارد به اسم آقای ثابت حدودا یکصد میلیون دلار در کیش سرمایه گذاری کرده است. آن هم فقط در بخش گردشگری. هتل داریوش، پارک دلفینها و مقدار معتنابهی زمین که طرحهایی برای آنها دارد. از این جالبتر یک شرکت آلمانی است که حدودا یک ششم کیش را خریده و ساخت هتل عظیمی به شکل گل لاله را در دست اجرا دارد. کل سرمایه گذاری طرحهای این شرکت مبلغی بالغ بر دومیلیارد دلار می شود. من نمی فهمم اینها به چه اعتباری چنین هزینه کلانی را در کیش می کنند؟!!!

۳- ملکی ایرلاین مخففش مال!!!

پروار رفت کیش ایر نیم ساعت تاخیر دارد. صندلیها تنگ است (مثل مینی بوسهای فیات). پذیرائی افتضاح. فقط سه نفر مهماندار برای حدود ۱۵۰ نفر که یک نفرشان فقط به بخش فرست کلاس (با ۱۲ صندلی) سرویس می دهد. بچه بی قرار شده. صد رحمت به ایران ایر که لااقل یک اسباب بازی دوریالی دست بچه می دهند. به مهماندار می گویم بچه تشنه است لطفا یک لیوان آب بدهید. نیم ساعت بعد با یک لیوان آب پیداش میشه. همکارش به ما تذکر می دهد نگذ اریم بچه مان دکمه فراخوانی مهماندار را بزند. کاری که حتی رضازاده هم در نه ماهگی نمی توانست بکند چه رسد به دختر کوچولوی بنده!!!
در برگشت اوضاع خیلی باحال می شود. روی بلیط نوشته پرواز ساعت ۱۴:۳۰، اطلاعات فرودگاه می گوید طبق برنامه ساعت پرواز ۱۶ است (اگر گفتید چرا این اتفاق افتاده؟) هواپیما ساعت ۱۷:۱۵ پر از مسافر می شود ولی ساعت ۱۸ پرواز می کند. ملت که از ساعت ۱۲:۳۰ در فرودگاه علاف بوده اند شروع به اعتراض می کنند. ریتمیک کف می زنند و زبان بریده بنده هم به راه می افتد که کاپیتان باید برقصه!!! خلاصه صد رحمت به ملکی ایرلاینز مخففش میشه مال!!!

۴- زلزله نه ریشتری، من و منصور

منصور ذیل نظرات مطلب قبلی چیزهائی در مورد زلزله نوشته که به شرافت علمی من برخورد و باید دوئل علمی کنیم. حاج منصور عزیز، ریشتر واحد اندازه گیری شدت زلزله یا به قول فرنگیها earthquake intensity است. زمینلرزه ۹ ریشتری هم امکانپذیر است، اساسا در تعریف واحد شدت زلزله سقف اندازه گیری وجود ندارد (در تئوری). گرچه در عمل تاکنون گسلی یافت نشده که قادر به ایجاد زمینلرزه های با شدت بالای ۱۰ ریشتر باشد. این حرفها را از خودم نمی زنم. می توانید به سایت موسسه ملی زمین شناسی ایالات متحده (که معتبرترین موسسه زلزله شناسی دنیاست) مراجعه نمائید: www.usgs.gov

۵- باقی بقایتان

بعدالتحریر: البته منصور از بنده خیلی باسوادتر است در زمینه زلزله و بنابراین بنده در این دوئل نابود خواهم شد، ولی حکما گویند با بزرگان هماوردی کن تا از تو نام به بزرگی برند...

بگذاریم و بگذریم


منصور گله دارد از رفاقتها و عدم حضور جوانان در مراسم تدفین. حق دارد. مادر بزرگ موجودی عزیز است و دوست داشتنی که وقتی رفت جای خالیش هماره دل را می خراشد ولو مثل مادر بزرگ من از پا افتاده باشد. دو سال پیش که در وطن نبودم، دوهفته تمام دائم یاد مادرجون به ذهنم خطور می کرد. انگار در کنارم بود و می دیدمش. و در پایان آن دو هفته عجیب تلفن زنگ زد و یک خبر که مادرجون تمام کرد. حتی یک دوست هم از خیل دوستانم متوجه ماجرا نشد و حتی یک ایمیل ناقابل هم در تسلیت دریافت نکردم و نمی دانید که در غربت بی تسلا چقدر مشکل است. به دل نگرفتم و نمی گیرم که تجربه داشتم. چه، وقتی که تنها عموی بازمانده ام وفات یافت و من هم در وطن بودم، باز هم کسی برای تسلیت نیامد. از این بزرگتر بخوانم حدیث جدائی و رفاقتهایمان را که چون مرحوم حاج آقا شکوری از دنیا رفت به دوستی قدیمی که نوه ایشان بود تسلیت فرستادم و در پاسخ برایم نوشت که دوستان داخل وطن هرگز به او تسلیتی نگفتند با اینکه همه می دانستند که مرحوم شکوری با آن روح لطیف و بزرگوار بار و بنه را بست و از این سرای مصیبت رفت به کوی آرامش خویش. آری حکایت رفاقتها و دستگیریهای ما در این عصر دود و الکترون به اینجا کشیده شده است. چه می توان کرد؟

ز دست بخت گران خواب و بی سامان
گرم بود گله ای رازدار خود باشم
همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود
دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم

باز هم زمینلرزه، باز هم فاجعه


یک لحظه چشمان خود را ببندید و تصور کنید در ساحلی زیبا ایستاده اید و مشغول تماشای طبیعت اقیانوس، فرزندان شما در منزل تازه از خواب ناز برخواسته اند و مشغول خوردن صبحانه، همسر دلبندتان زیر لب آوازی می خواند و نگاه محبت آمیزش را دائما بین فرزندان و شوهرش تقسیم می کند. و شما دریای آرام را نظاره می کنید که ناگهان امواج سهمگین به سوی شما حمله ور می شوند. در این لحظه چه می کنید؟ به فکر نجات خانواده می افتید؟ اگر دوان دوان به سمت خانه بدوید ولی آب امانتان ندهد چه؟ خانه ای را که با مهر و عطوفت بنا کرده اید در لحظه ای ویران می شود و پیکر هرکدام از عزیزانتان با رفت و برگشت موجی ناپدید ...

سخت است و جانفرسا. این مطلب را بخوانید که هموطنی از دبی در سایت BBC نوشته است. من که نتوانستم جلوی گریه خود را بگیرم.

ریحانه یک زن ۳۰ ساله سریلانکایی است که مثل هزاران زن هموطن خود برای لقمه نانی و پس انداز پشیزی به دوبی آمده است. خدمتکارانی که در خانه های دوبی کار می کنند اکثرا فیلیپینی یا سریلانکایی و برخی هم هندی و اریتریایی هستند. آنها در ازای ماهیانه حدود ۸۰۰ درهم (معادل ۲۲۰ دلار آمریکا) و جای کوچکی برای اقامت و غذای روزانه، شبانه روز برای خانواده ها کار می کنند. کار آنها، همه کارهای خانه اعم از نظافت و خرید و آشپزی و نگهداری بچه هاست. ریحانه خدمتکار خواهر راننده شرکت ماست. او دو سال پیش برای همین لقمه نان به دوبی آمد و شوهر و دو فرزندش را در سریلانکا جا گذاشت تا مثل همه زنان هموطن خود در دوبی چند سال بعد با پس اندازی که زندگی آینده خانواده اش را تامین کند به زادگاهش برگردد. اما سرنوشت بازی دیگری برایش رقم زده که او هنوز از آن خبر ندارد. حادثه سهمگینی که دو روز پیش در ۱۱ کشور آسیای جنوب شرقی تا کنون بیش از پنجاه هزار کشته و میلیون ها آواره و بی خانمان به جا گذاشت، هر دو فرزند و شوهر و پدر و مادر و خواهرها و برادرهای او را برای همیشه ربود. ریحانه ساعت ۱۰ امشب در دوبی سوار هواپیما شد تا به سریلانکا برود. خواهر دیگرش که در خانه دیگری خدمتکار است از ماجرا باخبر شده و صاحب خانه ای را که ریحانه در آنجا کار می کند در جریان گذاشته است. اما هنوز هیچ کس هیچ چیز به ریحانه نگفته است، فقط گفته اند چند تا از فامیل ها مرده اند. او حتی نمی خواست برود، اما زن صاحب خانه او را تشویق کرده که به این بهانه هم که شده سری به خانواده اش بزند و از آنها خبر بگیرد. ریحانه قرار بود دیشب به سریلانکا برگردد، اما گفت امروز می ماند تا برای بچه هایش سوغاتی بخرد و امروز رفته بود و کلی اسباب بازی و لباس برای بچه هایش خریده بود. هیچ کس جرات نکرد اصل ماجرا را بگوید. او همین الان در هواپیماست و دارد فکر می کند کدام سوغاتی را به کدام بچه اش بدهد. مرتضی کریمیان - دوبی

این زمینلرزه ۹.۰ ریشتر شدت داشت یعنی ۲.۴ ریشتر بیشتر از زمینلرزه بم. طول گسلی که انرژی از آن آزاد شده حدود ۱۰۰۰ کیلومتر است. انرژی آزاد شده حدودا ۷۵۰ برابر انرژی آزاد شده در زمینلرزه بم بوده است. در اثر این زمینلرزه مهیب، گردش زمین برای لحظه ای مختل شده و محور زمین حدود ۰۰۲/۰ ثانیه منحرف و ...

باز هم در این مورد می نویسم.